شهر روم به وسیله ی دو خیابان اصلی آن یعنی کاردو (Cardo) و دیکومانوس (Decumanus) که یکدیگر را در زاویه ی 90 درجه قطع می کردند به چهار ناحیه تقسیم شده بود. شواهد منطقه بندی را می توان در سایر شهر های ساخت رومیان نیز مشاهده کرد مثل لوسا، که بسیاری از آنها هنوز هم مراکز مهم شهری هستند. آلبرتی به شخصیت های باستانی زیادی مثل پلوتارچ (Plutarch) و سولون (solon) اشاره کرده و مفهوم تقسیم شهر به مناطق مختلف برای گروه های مختلف را با آنها نسبت می دهند. مثلا در یکی از این موارد آلبرتی این گونه می گوید: کورتیوس می نویسد که شهر بابیلون به چند ناحیه ی مجزا تقسیم شده بود. و همین طور در جای دیگر می نویسد رومولوس (Romulus) شوالیه ها و نجیب زادگان را از منطقه فرودست جدا ساخت و نوما (Numa) بر اساس شغل، آنها را طبقه بندی نمود. آلبرتی از افلاطون و عقیده او مبنی بر تقسیم شهر به 12 قسمت نیز سخن به میان آورده است... و اختصاص کلیسا ها و معابد کوچک به هر یک (آلبرتی، چاپ مجدد 1955، کتاب هفت، فصل یک). این تقسیم بندی ها احتمالا الهام گرفته از... رشد طبیعی یا بی برنامه شهر ها در جهان باستان بوده است. شهر هایی که بدون دخالت آگاهانه انسان رشد کرده بودند خود به خود صاحب ناحیه و محله هایی کاملا تفکیک شده می شدند. مثلا منطقه بندی شهر سنتی هاسا در نیجریه هنوز هم به همان صورت است (مارتین، 1985) هر ناحیه در این شهر دارای یک دروازه ی بزرگ مربوط به قرون وسطی است که افرادی که در آن زندگی می کنند همگی دارای یک حرفه ی مشترک هستند و به همین ترتیب سایر بخش ها توسط گروه های دیگر اشغال شده است. هنوز هم در شهر های انگلستان مناطق مختلفی مخصوص جواهر فروشان یا پارچه فروشان وجود دارد. در ناتینگهام مثل سایر شهر های انگلستان مناطق مختلفی وجود دارد که هر منطقه دارای یک نام مشخص، محدوده دقیق و ساکنانی مربوط به خود است. مناطقی همچون لیس هارکت، لنتون، باسفورد، فارست فیلد، پارک و سایر نواحی محله هایی که افرادی چه به عنوان مقیم و چه به عنوان اقامت کننده ی موقت به آن تعلق دارند. حتی برای اقامت کنندگان موقت هم این مناطق عناصر ساختاری بسیار مهمی برای شناخت شهر به حساب می آیند. این الگوی ناحیه یا محله بندی شهر، اگر نگوییم در تمامی شهر ها لااقل در اکثریت قریب به اتفاق شهرها وجود دارد و از طریق ساختار محله های مختلف یک شهروند می تواند به سازماندهی شهر آشنا شود یا به عبارتی شهر را به خوبی بشناسد (لینچ، 1960). قبل از اینکه اتومبیل اختراع شود شهر به صورت طبیعی و به شکل خوشه ای از محله های مختلف رشد می کرد. بنابراین ناحیه یا محله به عنوان عنصر ساختاری شهر مختص شهر های موتوری مدرن امروزی نیست: وسایل حمل و نقل موتوری نه تنها باعث افزایش تجزیه و از هم پاشیدگی شهری می شود بلکه نیازمند آن است، چرا که آنها نیازمند فضا هستند و این فضا از پراکندگی شهر حاصل می شود (هوتون-ایوانز 1975). شکل شهری مقبول در جهان امروزی شهری است که اطراف آن را حومه ی آن شهر محاصره کرده است. از طرفی جداسازی فیزیکی گروه های مختلف اقتصادی-اجتماعی هم به شدت جریان دارد. هر چند این تفکیک طبقاتی در شهر های قبل از انقلاب صنعتی هم انجام می شد لکن هیچ زمان به این شدت نبود. زمانی که همچون امروز، فشار های اقتصادی-اجتماعی باعث بوجود آمدن الگوهای پراکنده توسعه می شود... تمایلاتی بوجود می آید برای طراحی های ساده و سهل و الوصول (گوسینگ میت لند، 1984). نتیجه ی این تمایلات ایجاد شهر ناهمگونی شد با استفاده تک منظوره از زمین، مراکز ناامنی که ممکن بود یک شبه از بین بروند- مانند اسکرمرسدال مرکز لانکاشیر- و خانه های مشابه برای طبقات مشابه اجتماعی. همین انگیزه های قوی باعث گروه بندی کردن فعالیت های اجتماعی به گونه ای شد که منجر به حداکثر شدن مزیت های مکانی شبکه پراکنده ی جاده ای گشت. محدودیت تحمیل شده بر طبقه فرودست در دسترسی به مرکز شهر باعث وخیم تر شدن شرایط شد. هم اکنون تلاش برای تغییر ساختار شهرها و به وجود آوردن شهری همگون بسیار قوی می باشد. بنابراین اگر چنین است، چرا طراحان شهری امروز دوباره به دنبال محله بندی کردن و استفاده از الگوی ناموفق سال های دور هستند؟ مهمتر آنکه آیا تلاش ما برای تغییر ساختارها و ایجاد شهری ایده آل نوعی خیال واهی و فرضیه ایجاد مدینه فاضله نمی باشد؟ منبع:طراحی فضاهای شهری با محوریت توسعه پایدار، ترجمه نارسیس سهرابی ملا یوسف | نوشته شده توسط در یکشنبه 87/5/6 و ساعت 12:40 عصر | نظرات دیگران()
|
||
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
||